نظر دادن چیز خوبی هست، نظر شنیدن هم بهتر از آن؛ نظرها را خواندن عالی‌تر از همه و نظرها را در نظر گرفتن، فوق العاده فوق العاده؛ البته این‌ها زمانی میسر است که قصد و نیتی وجود داشته باشد بر این‌که، چشم‌هایمان بینا، گوش‌هایمان شنوا  و زبان‌مان برای خودی‌ها در غلاف  است.

فیلترینگ فیس بوک
خیلی اوقات، همه به نوعی خودی هستند، خودی‌هایی که دوست ندارند نخودی بشوند، دوست دارند دیده و جدی گرفته شوند، چاره‌ی کار چیست، آن‌وقت که افراد نمی‌توانند صورت مسئله‌ای مشترک داشته باشند و به ناچار، همه‌ی نیرو و توان صرف چیزی می‌شود که حتی ماهیت آن هم مشخص نیست.

برای نمونه، تجویز اشتباه یک پزشک  در دادن نسخه‌ای مبتنی بر استفاده از آنتی‌بیوتیک، می‌تواند برای بیمار سرماخورده، منجر به طولانی شدن بیماری شود و یا اگر آموزگاری رفتاری نامناسب با یک کودک  حساس داشته باشد، شاید او را از درس و مدرسه پس بزند.

بنابراین، شناخت چند چیز برای نظر دادن و اقدام کردن اساسی هست، اولین که مسئله به خوبی شناخته شود، دوم این که شناخت کافی به شرایط ایجاد شده و برای مسائل انسانی، رویکردهای کاملا انسانی اتخاذ شود.

فیس بوک و ممنوعیت

این ها را که گفتم، نمونه‌هایی بر شناخت مسئله‌ای به نام فیس‌بوک هست که صورت مسئله‌ آن زیاد شفاف نیست؛ این که بگوییم ممنوع است، در حالی که تقاضا برای آن وجود دارد یا این که بگوییم مضر است، در حالی که حلاوت و شیرینی آن زیر دندان مزه کرده است، به هیچ وجه راه‌کارهای جالبی برای  این مسئله نیست.

به صورت کاملا اساسی، وقتی دنبال حل مسئله‌ای نباشیم، راه‌کارهای فرافکنی شده اتخاذ خواهیم کرد؛ یعنی وقتی از میان اطرافیان جوان و تحصیل کرده‌ات، حداقل نیمی از آن‌ها از فیس‌بوک استفاده می‌کنند، راه مقابله با خطرات احتمالی کاربری فیس‌بوک، نمی‌تواند فیلتر آن به صورت همگانی باشد، در واقع نمی‌شود تجربه‌ی کاربری هزاران ایرانی را نادیده گرفت و بدون توجه به این که با فیلتر یا بدون فیلتر، عمل استفاده از فیس‌بوک انجام می‌گیرد، خود را به عنوان یک پزشک و یا یک آموزگار و یا یک مسئول و گفت که این کار به صورت شرعی حرام و قانونی ممنوع است. حال اینکه در قانون و شرع چنین چیزی گفته نشده است.

شبکه اجتماعی اجتماعات انسانی است!

وقتی مسئله‌ عوارض استفاده از یک شبکه‌ اجتماعی مطرح باشد، کار اساسی آن است که با اجتماع انسانی به زبان انسانی سخن گفت و با تکیه بر مهارت فرهنگ‌سازی که یک پدیده‌ی غریب و بیچاره در اقدامات پیشگیرانه‌ ماست، به اجتماع ایرانی اعتماد کرد.

اعتماد، زمانی شکل می‌گیرد که دوطرفه باشد و اعتماد نیاز به تجربه‌ی شیرین سرسپردگی دارد، وقتی این تجربه نباشد، هر گونه سخن، نظر و رفتاری نتیجه‌ عکس خواهد داد، اصلا چرا برای یک بیمار که دلش، آرام و قرار ندارد، سرش را با دستمال می‌بندیم؟