شبکه های اجتماعی مجازی با فقدان مباحث نظری مواجه است. مباحثی که ساختار این شبکه ها را پدید و آینده آنها را برای محققان هموار می کند.
نزدیک ترین یا به جرات پایه ای ترین نظریه به شبکه های اجتماعی؛ نظریه شش درجه جدایی (Six Degrees of Separation) است. نظریه که می گوید هر دو انسان ساکن بر روی کره زمین، به طور میانگین در یک رابطه با ۶ واسطه یا کمتر به هم مربوط میشوند، یعنی حداکثر توسط پنج واسطه به یکدیگر متصل می گردند.
مفهوم “شش درجه جدائی” این نیست که الزاما هر دو نفر حتما با ۵ یا ۶ واسطه به یکدیگر مرتبط می شوند بلکه این نظریه می گوید، افراد بطور متوسط با ۵ واسطه به یکدیگر مربوط می گردند ضمن اینکه گروهی کوچک از انسانها هستند که همچون لینکی تمام آدمها را که در شبکه های مختلف قرار دارند بهم وصل می کنند.
در سال ۱۹۲۹ یک نویسنده مجارستانی به نام فریگیز کارینتی (Frigyes Karinthy ) در یکی از داستانهای کوتاه خود به نام زنجیر (Chain) به بررسی پدیده افزایش ارتباط میان انسانها با افزایش فناوری و پیشرفت بشر پرداخت. به نظر وی، “درست است که ما آدم ها از نظر فیزیکی با هم فاصله زیادی داریم، اما شبکه های انسانی این فاصله ها را از میان برخواهد داشت. دو نفر در دو گوشه متفاوت از جهان حداکثر از طریق ۶ نفر به هم مرتبط هستند.”
ایده کارینتی، براساس نظریه گراف بود. [نظریه گراف شاخهای از ریاضیات است که دربارهٔ گرافها بحث میکند. به صورت شهودی، گراف نموداری است، شامل تعدادی رأس، که با یالهایی به هم وصل شدهاند.] بدین صورت که اگر افراد و ارتباطها را مانند یک گراف فرض کنیم با پیشرفت فناوری به چگالی این گراف افزوده میشود. این تئوری را (بعدها) «شش درجه جدایی» (Six Degrees of Separation) نامیدند.
در اواخر سال ١٩۶٠ روانشناسی بنام ستنلی میلگرم (Stanley Milgram) دست به تجربه ای زد که هدف از آن یافتن پاسخ برای مسئله ای با عنوان “جهان کوچک” بود. صورت مسئله در واقع از این قرار است که انسانها چگونه با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند؟
آیا ما هر یک در دنیای خود سیر می کنیم و بطور مستقل با فردی دیگر روابط برقرار می کنیم و در نتیجه ارتباط میان انسانها یک رابطه “یک به یک” است یا هر یک از ما در یک شبکه ارتباطی به دام افتاده ایم و در محدوده آن شبکه روابط خود را با افراد دیگر شکل می دهیم؟ اگر چنین باشد آنوقت این شبکه ها باید بنحوی با یکدیگر رابطه برقرار کنند والا ما با یک تعداد افراد که هر یک درون یک شبکه گیر کرده و راهی به بیرون ندارند مواجه خواهیم بود.
دکتر میلگرام، برای به دست آوردن جواب آزمایشی را ترتیب داد که به آزمایش “دنیای کوچک” معروف گشت. خلاصه سناریو این آزمایش بدین شکل بود: “توزیع تصادفی نامه به افراد در یک شهر و درخواست ارسال آن نامه ها به یک فرد مشخص در یک شهر دیگر”
در تئوری “دنیای کوچک” دکتر میلگرام، مسیری که هر نامه طی کرده بود به طور متوسط دارای طول ۵/۵ بود یا به بیان دیگر فقط پنج نفر بین هر دو نفر قرار داشتند.
با همین نگاه، اولین سایت شبکه اجتماعی با عنوان Six Degrees در سال ۱۹۷۷ به آدرس SixDegrees.com راهاندازی شد. این سایت به کاربرانش اجازه ایجاد پروفایل داد تا آنها بتوانند لیستی از دوستانشان ایجاد کنند. البته این سایت در آن موفق نشد و بعد از سه سال متوقف شد.
اما امروز Six Degrees نام یک برنامه کاربردی (App) در فیسبوک است که توسط “ارل بونیان” تهیه شده و تا به حال بیش از ۱۱ میلیون کاربر آن را نصب کردهاند. به وسیله این برنامه، هر کاربر میتواند فاصله خود را از هر کاربر دلخواه دیگر پیدا کند. تا به امروز محاسبات این برنامه برای متوسط درجه جدایی، ۶٫۳۸ و حداکثر درجه جدایی ۱۴ بوده است.
شش درجه جدایی همچنین نام نمایشنامه ای است نوشته John Guare ، که در سال ۱۹۹۰ به اجرا در آمد و در سال ۱۹۹۳ از روی همین نمایشنامه فیلمی با عنوان Six Degrees of Separation اکران شد.
پ.ن: دوست عزیز، علی اکبری تبار نیز مطلب بسیار خوبی با عنوان مختصری درباره نظریه شش درجه جدایی و نظریه دنیای کوچک نوشته است.
سلام
مطلب بسیار خوبی بود، مدتها دنبال یک مطلب منسجم و کوتاه در این مورد بودم، خوشحالم که شما زحمتش را کشیدید.
من شخصاً معتقدم تمام افراد با هم نسبت دارند، ممکن است درج و فاصله ها فرق کند، اما یک ازدواج در جائی بالاخره من و شما و دیگران را به هم پیوند داده است.
از مطلبتان خیلی لذت بردم.
متشکرم از شما. اگر براساس آموزه های دینیمان نیز بررسی کنیم مطلب شما کاملا درست و منطقی است.
به هر حال ارتباطات ز یک جایی شروع شده و در آینده نیز…
جالب و موجز بود
در مثال میلگرم اینکه نامه ها به دست خود ارسال کننده می رسید جا افتاده!
یعنی :
مسیری که هر نامه طی کرده بود” تا به دست خود ارسال کننده اصلی برسد” به طور متوسط دارای طول ۵/۵ بود یا به بیان دیگر فقط پنج نفر بین هر دو نفر قرار داشتند.
من خودم به شخصه خیلی لذت بردم، انشالله بعد از دفاع پایان نامه مباحث بیشتری ازش منتشر می کنم.
با سلام
جالب بود
گراف و هم نهشتی
چرا فکر می کنم این مطلب یه جوررایی به مطالب کتابهای صفر و یک دکتر مسعود ناصری که فیزیکدان هست ربط داره؟
باید مطالعه کنم……
سلام، چون ریشه این مباحث به ریاضی نیز برمی گردد. کلا دوره، دوره میان رشته ایس
سلام واقعا مرسی جواد افتاده بعد از خوندن کلی نظریه های تکراری خوندن و مطلع شدن از یک نظریه جدید بسی لذت بخش بود؛همیشه پرانرژی و سالم باشی همکلاسی عزیز
سلام. خواهش می کنم. این مشکل تکراری بودن نظریه های دانشگاهی (مخصوصا در پایان نامه ها) داستان درازی دارد!
سلام؛فارغ از بحث های ریاضی، نوع ارتباطاتی که حاصل از شبکه های اجتماعی است از نظر کیفیت ارتباطی نمی تواند چندان قابل ملاحضه باشد؛مسئله ای که در آرای ویلیامز یا تونیس نیز به آن بر می خوریم؛ارتباطی مکانیکی که جنبه های احساسی و عاطفی آن به شدت ضعیف است هر چند که بسیار گسترده می تواند باشد
سلام وحید عزیز؛ مگر شبکه های اجتماعی آمده است که کیفیت ارتباطات را افزایش دهند؟ کلا قرار نیست جایگزین شبکه های اجتماعی فیزیکی باشند بلکه سرعت ارتباطات و تعاملات را افزایش می دهند. البته شاید برخی از روندهای فیزیکی را پوشش دهند اما هیچ ارتباطی جایگزین و بهتر از ارتباطات چهره به چهره نیست. در ضمن مگر به راحتی می توان کیفیت ارتباطات فیزیکی را بررسی کرد؟
آقای افتاده، در این نظریه عدد شش به مثابه ی یک میانگین به کار رفته و نه یک ماکزیمم. نمی دانم کدام شیر پاک خورده ای اولین بار این نظریه را اشتباه ترجمه کرد و دوستان هم یکی پس از دیگری دنبالش راه افتادند و این اشتباه را منتشر کردند. فکر می کنم این ادعا که حداکثر فاصله ی دوفرد طبق این نظریه شش جست است، گمراه کننده، خطا و بی اساس است. حتا رفرنس های انگلیسی شما هم از میانگین شش جست حرف زده اند و نه ماکزیمم.
اصلاح شد، شیرش حلال 🙂
سلام.خسته نباشید.درمورد این نظریه ۶درجه جدایی واسه برگردوندن عشق ازرست رفته هم گفتن میشه استفاده کرد.ولی سوالم اینه که اگه طرف ما هیچ دسترسی به اینترنت نداشته باشه ویا باافرادی که من باهاشون ارتباط دارم ارتباط نداشته باشه چطورمیتونه به تغییروتحول من پی ببره؟
خواهش میکنم هرچه سریعتر جواب منو بدید…