تیم کلاه قرمزی و کارهای آن محبوب است و این محبوبیت مدیون کار تیمی مداوم و حرفه ایست که مخاطب را همیشه همراه خود دارد. بنابراین این مطلب، از آن جهت نگاشته می شود که نگارنده طرفدار پر و پا قرص این تیم و کارهای آن است و به عنوان طرفدار لازم می داند که نقاط ضعف را بازگو تا درآینده جبران شود.

اما در فیلم کلاه قرمزی چه گذشت؟ شروع فیلم، آقای مجری در چارچوب یک قاب به عنوان تلویزیون با قابلیت جابه جایی مکانی قرار می گیرد و دیالوگ های همیشگی خود را بازگو می کند و پس از آن مرغ زنده ای را در این قاب قرار می دهد و کلاه قرمزی از وجنات ظاهری این مرغ می گوید! مصرف سطحی رسانه ای!

اگر ساده به این فیلم سینمایی نگاه کنیم نه تنها مقدمه ای مناسب برای شروع نداشت بلکه نتیجه را نیز تهی تمام کرد. همانند تمامی فیلم های امروز سینمای ایران، متاسفانه کلاه قرمزی و بچه ننه نیز داستان نداشت و سینوس آن مسیرهای پیچیده ای را طی می کرد و خط فکری آن مبهم بود که به یک جا ختم نمی شد.

اگر از برخی دیالوگ های جذاب و خنده دار بگذریم، بسیار دیالوگ های پوچ برای پرکردن فیلم موجود بود. این را می توان درباه شعرها و ترانه های فیلم نیز کاملا گفت. آنجا که ترانه های مختلف کودکانیزه می شود و نوستالژیک ها را بر می انگیزد.

اسپانسر اصلی فیلم کلاه قرمزی و بچه ننه، بانک کشاورزی بود که در ساده ترین سطح ممکن در قسمت های اصلی فیلم به عنوان بخشی از آن نمایان شد. به نظرم نه تنها خوشنامی در قالب برندینگ برای این بانک در پی نداشت بلکه غصب مخاطب را به همراه داشت و البته کاملا گویا بود که تیم از فشار اسپانسر ناراضی بود!

کارهای ایرج طهماسب همیشه با اینکه ابزارهای کودکانه داشت اما مخاطب عام داشت اما متاسفانه کلاه قرمزی و بچه ننه این بار، همان مخاطب کودک را پوشش می دهد.